محمد  مهر آئین؛ امیر تیمور  رفیعی؛ محمدنبی  سلیم
                        
            
                
                    چکیده 
                
 
                
                    جغرافیای انسانی هندوستان به دلیل تکثر قومی و تنوع مذهبی، بستر مناسبی برای چالشهای سیاسی و اجتماعی این سرزمین فراهم آورده است. از آن جا که حدود ششصد سال، فرمانروائی هند با حکام مسلمان بود، اجرای سیاست مدبرانه مذهبی برای ثبات و انسجام سیاسی ضرورت تام داشت.حکومت گورکانیان که بر پهنه وسیعی از شبه قاره هند حکم می راند، بر پایه رواداری دینی ... 
                    بیشتر
                
                
                    جغرافیای انسانی هندوستان به دلیل تکثر قومی و تنوع مذهبی، بستر مناسبی برای چالشهای سیاسی و اجتماعی این سرزمین فراهم آورده است. از آن جا که حدود ششصد سال، فرمانروائی هند با حکام مسلمان بود، اجرای سیاست مدبرانه مذهبی برای ثبات و انسجام سیاسی ضرورت تام داشت.حکومت گورکانیان که بر پهنه وسیعی از شبه قاره هند حکم می راند، بر پایه رواداری دینی نسبت به پیروان بودایی، هندو و سیک قلمروی خود رفتار کرد و حتی اکبرشاه کوشید با طرح اتحاد مذاهب، چالشها را به حداقل رساند؛ اما چرخش به سیاست تعصب آمیز و سختگیرانه مذهبی توسط اورنگ زیب، به ارکان امپراتوری گورکانی ضربه اساسی وارد کرد. این پژوهش با استفاده از روش تحقیقی-توصیفی، به این پرسش پاسخ می دهد که با وجود درک گورکانیان از کیفیت جغرافیای انسانی و سیاسی هند، چرا سیاست تسامح مذهبی کنار گذاشته شد و نتیجه آن چه بود؟ مطالعات نشان می دهد که علاوه بر نقش موثر جانشینان اکبرشاه ، به ویژه اورنگ زیب در اولویت دادن به یک مذهب و پرهیز از تساهل دینی، بلکه ظهور تمایلات استقلال طلبانه مهاراجه ها و تغییر شکل تدریجی پراکندگی قومی هندوان، باعث لغو سیاست رواداری، افزایش نارضایتی و تضعیف پایه های حاکمیت گورکانیان شد 
                
             
            
            
            
        
    
        
        
            
                                            
            
                            سمیرا  چناری؛ هادی  اعظمی؛ محسن  جانپرور؛ عیسی  ابراهیم زاده
                        
            
                
                    چکیده 
                
 
                
                    مسائل مرتبط با منابع آب فرامرزی یک چالش سیاسی-اجتماعی و در نهایت زیستمحیطی محسوب میشود، زیرا دسترسی به آب شیرین و مدیریت بهینهی آن میتواند بهعنوان یک ابزار قدرت در روابط بین کشورهای مختلف و درون جوامع عمل نماید. دیپلماسی آب به عنوان یک فرایند میتواند برای رفع تنشهای مرتبط با آب و تسهیل همکاری میان کشورها دارای منابع آب ... 
                    بیشتر
                
                
                    مسائل مرتبط با منابع آب فرامرزی یک چالش سیاسی-اجتماعی و در نهایت زیستمحیطی محسوب میشود، زیرا دسترسی به آب شیرین و مدیریت بهینهی آن میتواند بهعنوان یک ابزار قدرت در روابط بین کشورهای مختلف و درون جوامع عمل نماید. دیپلماسی آب به عنوان یک فرایند میتواند برای رفع تنشهای مرتبط با آب و تسهیل همکاری میان کشورها دارای منابع آب مشترک عمل نماید. اما این مفهوم جدید و نوظهور برای ارائهی یک فرایند از پشتوانهی نظری و علمی کافی برخوردار نیست. به همین جهت در این مقاله با بسط مفهومی دیپلماسی آب تلاش شد گامبهگام مسیرهای دیپلماسی آب برای زمینههای مختلف و اقدامات دیپلماسی آب مرتبط به عملکرد در نهایت بهصورت نقشهراه دیپلماسی آب ارائه شود. برای این منظور ابتدا رویکردهای موجود در دیپلماسی آب با روش توصیفی-تحلیلی مورد بحث قرار گرفت و با یافتن مولفههای کانونی در دیپلماسی آب شامل بازیگران، منافع، قدرت و اهداف، نقشهراه دیپلماسی آب مبتنی بر مزایای رویکردها ارائه شد. این نقشهراه دیپلماسی آب با طراحی راهکارها و چارچوبهای راهبردی در دیپلماسی آب فرایندی از انتقال شرایط موجود به مطلوب را ارائه میدهد که به تنظیم روابط میان کشورها و نهادهای مختلف کمک میکند و از طریق آن به ایجاد همکاریها، توافقها و گفتوگوهای مؤثر میان کشورها و پایداری در زمینهی آب منجر خواهند شد. 
                
             
            
            
            
        
    
        
        
            
                                            
            
                            علی  حکیمی خرم؛ سیّد هادی  زرقانی؛ هادی  اعظمی
                        
            
                
                    چکیده 
                
 
                
                    با بروز تحولات سیاسی و ژئوپلیتیکی نوظهور، فرایند نقشآفرینی ایران در منطقه، ابعاد پیچیدهای یافته است. از اینرو، طرح راهبردهای امنیت منطقهای متناسب با تحولات و روزآمدسازی آن، اجتناب-ناپذیر است. سوال اصلی پژوهش این است که با بروزاین تحولات نوظهور در منطقه خلیج فارس، جمهوری اسلامی ایران برای تامین امنیت خود در ابعاد مختلف چه راهبردهایی ... 
                    بیشتر
                
                
                    با بروز تحولات سیاسی و ژئوپلیتیکی نوظهور، فرایند نقشآفرینی ایران در منطقه، ابعاد پیچیدهای یافته است. از اینرو، طرح راهبردهای امنیت منطقهای متناسب با تحولات و روزآمدسازی آن، اجتناب-ناپذیر است. سوال اصلی پژوهش این است که با بروزاین تحولات نوظهور در منطقه خلیج فارس، جمهوری اسلامی ایران برای تامین امنیت خود در ابعاد مختلف چه راهبردهایی را باید مد نظر قرار دهد؟ در این راستا، تحقیق حاضر با استفاده ترکیبی از روشهای راهبردی SWOT، QSPM و مدل دیوید، اقدام به تدوین راهبردهای امنیت منطقهای ایران در خلیج فارس، در سه بُعد امنیت نظامی، ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی نموده است. یافتههای پژوهش نشان می دهد پنج راهبرد اصلی و اولویتدار امنیت منطقهای ایران در خلیج فارس به ترتیب عبارتند از «حفظ و تقویت بازوهای ژئوپلیتیکی ایران در منطقه»، «افزایش وزن ژئوپلیتیکی دیپلماسی اقتصادی و کاهش رویکردهای ایدئولوژیک»، «افزایش تعاملات مرزی میان کشورهای منطقه»، «ایجاد ائتلاف اقتصادی منطقه ای با رویکرد هم تکمیلی» و در نهایت «تشکیل ائتلاف امنیتی و نظامی دسته جمعی». همچنین، به تفکیک مولفههای سهگانه نیز راهبردهای زیر، تدوین شده است: در حوزه امنیت نظامی ایران در خلیج فارس، «برگزاری رزمایشهای نظامی و امنیتی مشترک میان ایران و کشورهای منطقه»؛ در حوزه راهبردهای امنیت ژئوپلیتیکی ایران در منطقه، «تدوین سیاست های گذر مرزی آسان میان کشورهای منطقه»؛ و در حوزه «راهبردهای امینت ژئواکونومیک» نیز«تشکیل مناطق آزاد تجاری و فناوری مشترک میان ایران و کشورهای منطقه خلیج فارس»، بهعنوان گزینههای راهبردی، شناسایی شدند. 
                
             
            
            
            
        
    
        
        
            
                                            
            
                            حمید  درج
                        
            
                
                    چکیده 
                
 
                
                    آمریکا و اروپا به عنوان دو قطب قدرتمند در عرصه جهانی محسوب میشوند که از نقشی تأثیرگذار در شکلدهی به معادلات و نظم بینالمللی برخوردارند.دو بلوک قدرتمندی که در ساختارهای نظام بینالملل بیشترین میزان هماهنگی را با یکدیگر دارند و در راستای تأمین اهداف واحدی گام بر میدارند. امّا به قدرت رسیدن ترامپ در ... 
                    بیشتر
                
                
                    آمریکا و اروپا به عنوان دو قطب قدرتمند در عرصه جهانی محسوب میشوند که از نقشی تأثیرگذار در شکلدهی به معادلات و نظم بینالمللی برخوردارند.دو بلوک قدرتمندی که در ساختارهای نظام بینالملل بیشترین میزان هماهنگی را با یکدیگر دارند و در راستای تأمین اهداف واحدی گام بر میدارند. امّا به قدرت رسیدن ترامپ در آمریکا، مناسبات میان بروکسل و واشنگتن را به سردی و تیرگی کشانده است. خروج ترامپ از برخی توافقنامهها و سازمانهای بینالمللی همچون توافقنامههای آب و هوایی پاریس و برجام و تهاجم ترامپ به ناتو و حمایت وی از جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا و ... از جمله مواردی است که منافع و سیاستهای اروپا و آمریکا را در موضوعات منطقهای و بینالمللی تحت تأثیر قرار داده است و بر اختلافات دو طرف افزوده است.در این میان،پژوهش حاضر در پی پاسخ به این سؤال اصلی است که روابط آمریکا و اروپا در دوره ترامپ چگونه است؟فرضیۀ قابل طرح این است که با نشستن ترامپ بر کرسی قدرت در کاخ سفید، روابط واشنگتن و بروکسل که در گذشته در اتحاد و هماهنگی با یکدیگر در سیاستهای منطقهای و بینالمللی گام بر می-داشتند؛در ابعاد مختلفی رو به سردی و تیرگی نهاد.اتخاذ سیاستهای یکجانبهگرایانه ترامپ و خروج از برخی توافقنامهها و سازمانهای منطقهای و بینالمللی مرتبط با منافع آمریکا، ضمن کاهش اعتماد اروپاییها به وعدهها و سیاستهای واشنگتن، اهداف و منافع این دو قطب تأثیرگذار فراآتلانتیکی را که در گذشته در جبهۀ واحدی حرکت میکردند؛ با چالش مواجه خواهد کرد. برای تحلیل دادهها از روش توصیفی-تحلیلی استفاده شده است. 
                
             
            
            
            
        
    
        
        
            
                                            
            
                            احسان  لشگری تفرشی
                        
            
                
                    چکیده 
                
 
                
                    یکی از نظریههای پساساختارگرا مشتمل بر رهیافت "آژانسمان" ژیل دلوز میباشد که با تحلیل چگونگی مفصلبندی ریزومهای اجتماعی نسبت میان قلمروزایی وقلمروزدایی میان گفتمانهای رقیب را مورد تحلیل قرار میدهد. در این راستا در مقطع زمانی بین انقلاب مشروطه تا ظهور حکومت پهلوی اول؛ گفتمان دولت مقتدر در رقابت با سایر گفتمان بهتر قادر گردید ... 
                    بیشتر
                
                
                    یکی از نظریههای پساساختارگرا مشتمل بر رهیافت "آژانسمان" ژیل دلوز میباشد که با تحلیل چگونگی مفصلبندی ریزومهای اجتماعی نسبت میان قلمروزایی وقلمروزدایی میان گفتمانهای رقیب را مورد تحلیل قرار میدهد. در این راستا در مقطع زمانی بین انقلاب مشروطه تا ظهور حکومت پهلوی اول؛ گفتمان دولت مقتدر در رقابت با سایر گفتمان بهتر قادر گردید نیروهای ریزوماتیک را در جهت هژمونی خود بسیج نموده و قلمروزایی مبتنی بر قرائت اپستمیک خود را رقم زند. در این پژوهش کوشش گردیده با اتکا به روش تفسیری چگونگی مفصلبندی ریزومهای اجتماعی در برساخت گفتمان دولت مقتدر و چگونگی قلمروزایی آن را مورد بررسی قرار دهد. یافتههای تحقیق نشان میدهد مفصلبندی ریزومهای جدید نظیر حفظ امنیت و تمامیت ارضی، برچیدن تسلط نیروهای سنتی نظیر ایلخانان و خوانین منطقهای و گسترش زبان رسمی از مهمترین تغییرات اشتدادی بود که در قلمروزایی گفتمان دولت مقتدر در عصر پهلوی اول مؤثر واقع شد. در این گفتمان پادشاه مقتدری تنها نیروی تفسیر گردید که قادر بود با افزایش تمرکز حاکمیت بر منابع قدرت سایر مؤلفههای ریزوماتیک جهت استیلای این گفتمان را هدایت نماید. از این رو پادشاه مقتدر تبدیل به دال مرکزی این پادگفتمان تبدیل گردید و شارحان نیز وظیفه اتصال عقل جمعی به قلمروزایی این گفتمان را بر عهده گرفته و با مطرح نمودن مؤلفههای رومانتیک همچون بازگشت به شکوه ایران باستان درصدد مشروعیت آفرینی برای آن برآمدند. این صورتبندی سبب شکلگیری معنای خلاقانه از قلمرو ایران در این مقطع زمانی گردید. 
                
             
            
            
            
        
    
        
        
            
                                            
            
                            حسین  کشیری؛ حمیدرضا  شیرزاد؛ گارینه  کشیشیان سیرکی؛ حسن  خداوردی
                        
            
                
                    چکیده 
                
 
                
                    با تقویت دیپلماسی شهری به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای مدیریت شهری، زمینه ورود شهرهای مختلف به عرصه های فراملی فراهم میگردد. تهران در ایران و استانبول در ترکیه دو نمونه شهرهایی هستند که با عضویت در نهادهای بینالمللی و طرح مضامین شهر جهانی تلاش میکنند تا در عرصه کلانتری تاثیرگذار باشند. لذا هدف مقاله حاضر عبارت است از مقایسه ... 
                    بیشتر
                
                
                    با تقویت دیپلماسی شهری به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای مدیریت شهری، زمینه ورود شهرهای مختلف به عرصه های فراملی فراهم میگردد. تهران در ایران و استانبول در ترکیه دو نمونه شهرهایی هستند که با عضویت در نهادهای بینالمللی و طرح مضامین شهر جهانی تلاش میکنند تا در عرصه کلانتری تاثیرگذار باشند. لذا هدف مقاله حاضر عبارت است از مقایسه تطبیقی شاخص های دیپلماسی شهری در کلانشهرهای تهران و استانبول. روش تحقیق، کیفی است. پس از گردآوری و طبقه بندی اطلاعات، تحلیل آنها از طریق توصیف و مبتنی بر استدلال انجام شد. از بررسی مقالات گردآوری شده، 4 بعد و 13 شاخص برای مقایسه دیپلماسی شهری بدست آمد. یافته های تحقیق نشان داد که وضعیت استانبول در مقایسه با تهران مطلوب تر است. سپس با استفاده از مصاحبه نیمه ساختاریافته، دلایل عدم موفقیت تهران بررسی گردید. 6 مصاحبه انجام شد و داده های گردآوری شده به روش تحلیل محتوا، تحلیل شدند. کلانشهر تهران علی رغم فرصت ها و ضرورت هایی که برای نقش آفرینی فعال در حوزه دیپلماسی شهری داشته است، به سبب وجود پاره ای از موانع عمدتا سیاسی نتوانسته به جایگاه مناسبی در عرصه دیپلماسی شهری دست یابد. از سوی دیگر، ترکیه از دهه 1980، سیاست های نئولیبرال را اتخاذ کرده که نتیجه آن تبدیل استانبول به مرکز جذب سرمایه گذاری خارجی بوده است. با توجه به بررسی شاخص ها می توان گفت که ابعاد دیپلماسی شهری دارای ارتباط متقابل با یکدیگر هستند. لذا تقویت هر کدام و رفع موانع سیاسی می تواند منجر به نتایج مثبت گردد. 
                
             
            
            
            
        
    
        
        
            
                                            
            
                            پرویز  سلیمانی مقدم
                        
            
                
                    چکیده 
                
 
                
                    چکیدهمدیریت کارآمد یکی از ارکان اصلی رشد و توسعه شهری است. امروزه رویکردهای نوین مدیریتی جایگزین رویکردهای قدیمی شدهاند. حکمروایی خوب شهری به عنوان یکی از رویکردهای نوین مدیریتی بر اصل مشارکت، شفافیت، کارایی و اثربخشی، بینش راهبردی، عدالت، قانونمندی و همبستگی استوار میباشد. هدف اساسی این پژوهش بررسی عملکرد مدیریت شهری با رویکرد ... 
                    بیشتر
                
                
                    چکیدهمدیریت کارآمد یکی از ارکان اصلی رشد و توسعه شهری است. امروزه رویکردهای نوین مدیریتی جایگزین رویکردهای قدیمی شدهاند. حکمروایی خوب شهری به عنوان یکی از رویکردهای نوین مدیریتی بر اصل مشارکت، شفافیت، کارایی و اثربخشی، بینش راهبردی، عدالت، قانونمندی و همبستگی استوار میباشد. هدف اساسی این پژوهش بررسی عملکرد مدیریت شهری با رویکرد حکمروایی خوب شهری در شهر عبدالخان در شهرستان شوش میباشد. جمع آوری اطلاعات به روش اسنادی، کتابخانهای و مطالعات میدانی با ابزار پرسشنامه انجام شده است. تجزیه و تحلیل اطلاعات در این پژوهش با استفاده از نرم افزارSPSS و روش تحلیل آماره t، روش تحلیل همبستگی و مدل تحلیلی SWOT-QSPM انجام شده است. نتایج، نشان میدهد که میزان رضایتمندی از عملکرد مدیریت شهری با تاکید بر شاخصهای حکمروایی شهری کمتر از حد متوسط (3) است که در این میان کمترین رضایتمندی مربوط به شاخص مشارکت در اجرای طرح و برنامههاست. بعلاوه نتایج نشان داد که بین پایداری و حکمروایی شهری رابطه مستقیم و معناداری برقرار است به این معنا که با تحقق شاخصهای حکمروایی در مدیریت شهری میتوان پایداری در شهر را انتظار داشت. در نهایت این پژوهش با تکیه بر مدل تحلیلی SWOT و تبیین عوامل داخلی(ضعف و قوت)، و عوامل خارجی(فرصت و تهدید) و امتیازدهی به این عوامل دریافت که جهت تحقق حکمروایی خوب شهری در مدیریت شهر عبدالخان استفاده از راهکارهای تهاجمی (SO) یعنی استفاده از نقاط قوت داخلی برای بهرهبرداری از فرصتهای خارجی در اولویت اول قرار دارد.واژگــــان کلیـــــدی: مدیریت شهری، حکمروایی خوب ، شهر عبدالخان( الوان)، آزمونT، مدل SWOT 
                
             
            
            
            
        
    
        
        
            
                                            
            
                            فاطمه  بخشی شادمهری؛ سیدهادی  زرقانی؛ عباسعلی  داداشی رودباری
                        
            
                
                    چکیده 
                
 
                
                    پژوهش حاضر با تمرکز بر دو شاخص اصلی، «تغییر اقلیم» و «سیاستهای هیدروپلیتیکی افغانستان»، به تحلیل وضعیت منابع آب در حوضه آبریز هیرمند میپردازد. هدف، بررسی تأثیرات اقلیمی سه دهه اخیر (1991–2021) در حوضه مذکور و همچنین ارزیابی پیامدهای سیاست های هیدروپلیتیکی افغانستان (سدسازی،تغییر مسیر رود و...) بر کاهش منابع آب، امنیت ... 
                    بیشتر
                
                
                    پژوهش حاضر با تمرکز بر دو شاخص اصلی، «تغییر اقلیم» و «سیاستهای هیدروپلیتیکی افغانستان»، به تحلیل وضعیت منابع آب در حوضه آبریز هیرمند میپردازد. هدف، بررسی تأثیرات اقلیمی سه دهه اخیر (1991–2021) در حوضه مذکور و همچنین ارزیابی پیامدهای سیاست های هیدروپلیتیکی افغانستان (سدسازی،تغییر مسیر رود و...) بر کاهش منابع آب، امنیت غذایی، مهاجرت و تنشهای فرامرزی با ایران است. روش پژوهش بهرهگیری از رویکردهای تلفیقی کمی و کیفی، شامل تحلیل دادههای اقلیمی، شاخص خشکسالی SPEI، دادههای ماهوارهای و تحلیلهای فضایی و ژئوپلیتیکی است. نوآوری این پژوهش در تلفیق دادههای اقلیمی با تحلیلهای فضایی و ژئوپلیتیکی و استفاده از شاخص SPEI برای ارزیابی جامع امنیت آبی در حوضهای فرامرزی است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که طی سالهای 1991 تا 2021، تغییر اقلیم در حوضه آبریز هیرمند منجر به کاهش چشمگیر بارش، افزایش دما، تبخیر و تشدید خشکسالی شده است. این تحولات، پایداری منابع آبی، کشاورزی و تالاب هامون را بهشدت تهدید کردهاند. علاوه بر این، نتایج پژوهش نشان می دهد سیاستهای هیدروپلیتیکی افغانستان، شامل احداث سدهای بزرگ مانند کجکی، کمالخان و طرحهای انحراف مسیر رود هیرمند و ..، در راستای رقابت های هیدروپلیتیکی با ایران و افزایش هژمونی آبی طراحی و اجرا شدهاند. این اقدامات موجب کاهش شدید ورودی آب به دشت سیستان، تهدید امنیت غذایی، نابودی زیستبومها و افزایش مهاجرت شده و پیامدهای زیستمحیطی، اقتصادی،سیاسی و اجتماعی گستردهای را به ویژه در مناطق مرزی ایران به دنبال خواهد داشت.ضمن اینکه ادامه این روند تنشهای هیدروپلیتیکی بین دو کشور را بهطور چشمگیری تشدید خواهد کرد. 
                
             
            
            
            
        
    
        
        
            
                                            
            
                            آیه  شعبانی کوچصفهانی؛ علیرضا  محرابی؛ سید یحیی  صفوی
                        
            
                
                    چکیده 
                
 
                
                    پس از جنگ سرد در نظام بین الملل ، وقوع تحولات شگرف بویژه جابجایی در مراکز قدرت ، مدعیان و بانیان اصلی این دگرگونی در غرب و شرق را بر آن داشت تا ، در غرب ، متفکرانش رویای پایان تاریخ و یا برخورد تمدن ها و در شرق ، تفکر اینکه جهان بتدریج با آغاز در تاریخ مواجهه شده است ، را در سر بپروراند .بنابراین در این سطح از رقابت در حوزه ژئواستراتژی در ... 
                    بیشتر
                
                
                    پس از جنگ سرد در نظام بین الملل ، وقوع تحولات شگرف بویژه جابجایی در مراکز قدرت ، مدعیان و بانیان اصلی این دگرگونی در غرب و شرق را بر آن داشت تا ، در غرب ، متفکرانش رویای پایان تاریخ و یا برخورد تمدن ها و در شرق ، تفکر اینکه جهان بتدریج با آغاز در تاریخ مواجهه شده است ، را در سر بپروراند .بنابراین در این سطح از رقابت در حوزه ژئواستراتژی در نظام بین الملل ، مابین جریانات فلسفی غرب و شرق ، نظری شمال و جنوب و کارکردی جهان اول و سوم ، امری بدهی و مناقشه برانگیز است . چنانچه الکساندر دوگین بعنوان یک نظریه پرداز مطرح و واضع نظریه نئواوراسیا و از منتقدین جدی لیبرالیسم، به نقد مدرنیته و ترسیم ذهنی خود از آینده نوین قدرت می پردازد و به جهان اسلام در این مقابله با حوزه آتلانتیسم جایگاه ویژه ای داده است . در آن سو ساموئل هانتیگتون که بی تردید یکی از مشهورترین و مناقشه برانگیزترین عالمان سیاست است ، کشمکش جهان غرب با حوزه های تمدنی دیگر بالاخص جهان اسلام را مطرح می نماید . 
                
             
            
            
            
        
    
        
        
            
                                            
            
                            پوریا  شایگان؛ علی  بیژنی؛ حسین  مجتبی زاده
                        
            
                
                    چکیده 
                
 
                
                    یکی از مسائل برجستهای که در سالهای اخیر توجه زیادی را به خود جلب کرده است، مهاجرت افغانها به ایران و سیاستهای اجتماعی و اقتصادی جمهوری اسلامی نسبت به آن است. با توجه به اینکه سالانه، مهاجران افغان زیادی وارد ایران میشوند، چالشهایی را برای کشور بهوجود آورده و در عین حال فرصتها و پیچیدگیهای جدیدی برای سیاستگذاری ایجاد ... 
                    بیشتر
                
                
                    یکی از مسائل برجستهای که در سالهای اخیر توجه زیادی را به خود جلب کرده است، مهاجرت افغانها به ایران و سیاستهای اجتماعی و اقتصادی جمهوری اسلامی نسبت به آن است. با توجه به اینکه سالانه، مهاجران افغان زیادی وارد ایران میشوند، چالشهایی را برای کشور بهوجود آورده و در عین حال فرصتها و پیچیدگیهای جدیدی برای سیاستگذاری ایجاد کرده است. هدف از این مطالعه بررسی و تحلیل سیاست های اجتماعی و اقتصادی جمهوری اسلامی نسبت به مهاجرت افغان ها به ایران و اثرات آن بوده است بر همین مبنا سوال این است که سیاست های اجتماعی و اقتصادی جمهوری اسلامی نسبت به مهاجرت افغان ها به ایران چیست و دارای چه اثراتی بوده است؟ روش تحقیق در این مقاله توصیفی – تحلیلی است و یافته نشاندهنده آن است که سیاستهای اجتماعی و اقتصادی جمهوری اسلامی در قبال مهاجرت افغانها به ایران شامل جنبههای مختلفی میشود که بر روند مهاجرت و زندگی جامعه افغان در ایران تأثیر گذاشته است. این سیاستها در برخی موارد تسهیلکننده بوده، مانند فراهم کردن امکانات آموزشی و بهداشتی، اما در برخی مواقع با محدودیتهایی همراه شده است که بر ادغام اجتماعی و اقتصادی مهاجران تأثیر منفی داشته است. اثرات این سیاستها، شامل افزایش تعامل فرهنگی و اقتصادی بین دو کشور، اما همچنین چالشهای اجتماعی مانند فشار بر منابع کشور میزبان و نیاز به سیاستهای راهبردی مدیریت مهاجرت بوده است.