نوع مقاله : مقالات علمی -پژوهشی
نویسنده
عضو هیئت علمی گروه جغرافیا، دانشگاه یزد
چکیده
یکی از نظریههای پساساختارگرا مشتمل بر رهیافت "آژانسمان" ژیل دلوز میباشد که با تحلیل چگونگی مفصلبندی ریزومهای اجتماعی نسبت میان قلمروزایی وقلمروزدایی میان گفتمانهای رقیب را مورد تحلیل قرار میدهد. در این راستا در مقطع زمانی بین انقلاب مشروطه تا ظهور حکومت پهلوی اول؛ گفتمان دولت مقتدر در رقابت با سایر گفتمان بهتر قادر گردید نیروهای ریزوماتیک را در جهت هژمونی خود بسیج نموده و قلمروزایی مبتنی بر قرائت اپستمیک خود را رقم زند. در این پژوهش کوشش گردیده با اتکا به روش تفسیری چگونگی مفصلبندی ریزومهای اجتماعی در برساخت گفتمان دولت مقتدر و چگونگی قلمروزایی آن را مورد بررسی قرار دهد. یافتههای تحقیق نشان میدهد مفصلبندی ریزومهای جدید نظیر حفظ امنیت و تمامیت ارضی، برچیدن تسلط نیروهای سنتی نظیر ایلخانان و خوانین منطقهای و گسترش زبان رسمی از مهمترین تغییرات اشتدادی بود که در قلمروزایی گفتمان دولت مقتدر در عصر پهلوی اول مؤثر واقع شد. در این گفتمان پادشاه مقتدری تنها نیروی تفسیر گردید که قادر بود با افزایش تمرکز حاکمیت بر منابع قدرت سایر مؤلفههای ریزوماتیک جهت استیلای این گفتمان را هدایت نماید. از این رو پادشاه مقتدر تبدیل به دال مرکزی این پادگفتمان تبدیل گردید و شارحان نیز وظیفه اتصال عقل جمعی به قلمروزایی این گفتمان را بر عهده گرفته و با مطرح نمودن مؤلفههای رومانتیک همچون بازگشت به شکوه ایران باستان درصدد مشروعیت آفرینی برای آن برآمدند. این صورتبندی سبب شکلگیری معنای خلاقانه از قلمرو ایران در این مقطع زمانی گردید.
کلیدواژهها
موضوعات
ارسال نظر در مورد این مقاله