زهرا احمدی پور؛ محمد رضا حافظ نیا؛ جواد اطاعت؛ قاسم کرمی
چکیده
انتخابات فراخوان ایجاد تغییر در ساخت دولت و تغییر نمایندگان است. از نظر فلسفی، چنانچه طول عمرحکومت کنندگان در ساختار سیاسی ماندگار باشد، ایجاد فساد میکند. انتخابات ساز وکار این تغییر و تحول است تا کرسی مدیریت عمومی شهروندان با اندیشههای جدید و مقبول آنان تغییرکند و مدیرانی جدید جایگزین مدیران کنونی گردند و از آنجا که در سرتاسر ...
بیشتر
انتخابات فراخوان ایجاد تغییر در ساخت دولت و تغییر نمایندگان است. از نظر فلسفی، چنانچه طول عمرحکومت کنندگان در ساختار سیاسی ماندگار باشد، ایجاد فساد میکند. انتخابات ساز وکار این تغییر و تحول است تا کرسی مدیریت عمومی شهروندان با اندیشههای جدید و مقبول آنان تغییرکند و مدیرانی جدید جایگزین مدیران کنونی گردند و از آنجا که در سرتاسر جهان، انتخابات در چارچوب حوزههای انتخابیه برگزارمیشود، ترسیم وتعیین محدوده حوزههای انتخابیه تاثیر مهمی بر ماهیت مجلس و نمایندگی خواهد داشت. لذا موضوع معیارهای تعیین حوزههای انتخابیه در جغرافیای انتخابات یکی از مباحث مهم در رشته جغرافیای سیاسی میباشد.حوزههای انتخابیه تقسیمات اداری فضا میباشند که توسط نمایندگان مردمی که در قلمروهای محدودههای کشورهای دموکراتیک زندگی میکنند برای مقاصد انتخاباتی طراحی شدهاند. طراحی حوزههای انتخابیه باید با توجه به معیارها، اصول و روشهای علمی و منصفانه باشد و در راستای تکامل و بهکرد حکمرانی دموکراتیک انجام شود. درغیر این صورت، قصور در این امر میتواند به پیدایش وضعیت مرزبندی جانبدارانه و سهمیهبندی ناعادلانه بینجامد. این مقاله با رویکر توصیفی – تحلیلی معیارهایی را که کشورهای جهان در تعیین حوزههای انتخابیه خود به کار میبرند بررسی نموده است. هدف اصلی این مقاله تبیین این مطلب میباشد که آیا کشورها معیارهای تعیین حوزههای انتخابیه یکسانی دارند و بطور کلی در کشورها معیارهای تعیین حوزههای انتخابیه چگونه میباشد. نتیجه مقاله حاکی از این است که کشورها براساس قانون اساسی و قوانین انتخاباتی خود اقدام به تعیین معیارهای حوزههای انتخابیه مینمایند که با یکدیگر تفاوت دارند و این تحقیق نشان میدهد که در موارد مورد مطالعه برخی معیارهای مشترک وجود دارد و کشورها به فراخور شرایط سیاسی، اجتماعی و طبیعی خود معیارهای خاص خود را در تعیین حوزههای انتخابیه دارند.
یاشار ذکی؛ حسن کریمی؛ محمدباقر قالیباف؛ جواد اطاعت
چکیده
حوضۀ مدیترانه نام منطقه بزرگی در اطراف دریای مدیترانه است. این حوضه شامل دریای مدیترانه و مناطق قارّهای نزدیک به ساحل جنوب اروپا، شمال آفریقا و شرق مدیترانه است. مهمترین بخش حوضۀ مدیترانه که در کمربند شکنندۀ خاورمیانه نیز واقع شده است، «شرق مدیترانه» است. این حوزه کانون رقابت سه قدرت ایران، ترکیه و عربستان است. ایران از همان ...
بیشتر
حوضۀ مدیترانه نام منطقه بزرگی در اطراف دریای مدیترانه است. این حوضه شامل دریای مدیترانه و مناطق قارّهای نزدیک به ساحل جنوب اروپا، شمال آفریقا و شرق مدیترانه است. مهمترین بخش حوضۀ مدیترانه که در کمربند شکنندۀ خاورمیانه نیز واقع شده است، «شرق مدیترانه» است. این حوزه کانون رقابت سه قدرت ایران، ترکیه و عربستان است. ایران از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی بر شرق مدیترانه متمرکز شده و این منطقه یکی از کانونهای نفوذی ایران است. سه کشور سوریه، لبنان و فلسطین اشغالی هسته اصلی ژئوپلیتیکی ایران در شرق مدیترانه هستند. در این پژوهش که روش تحقیق، توصیفی ـ تحلیلی بوده و برای جمعآوری اطلاعات از منابع مکتوب و اینترنت استفاده شده، در پاسخ به این سؤال که شرق مدیترانه چه تأثیری بر قلمروسازی ژئوپلیتیکی ایران در جنوب غرب آسیا دارد؟ میتوان گفت که شرق مدیترانه جایگاه ژئوپلیتیکی مهمی در قلمروسازی ایران در جنوب غرب آسیا و نهایتاً رهبری آن بر جهان اسلام دارد.یافتههای این پژوهش حاکی از آن است که موقعیت شرق مدیترانه در ساحل دریای مدیترانه، نزدیکی به تنگههای جبلالطارق و سوئز، وجود اقلیتهای شیعه در سوریه و لبنان، تنها کشورهای نزدیک به ایران در اتخاذ سیاستهای منطقهای و جهانی، مکمل ژئوپلیتیکی ایران در تسلط بر بخش مرکزی جهان اسلام، مسیر انتقال انرژی ایران و عراق به اروپا و نهایتاً خاکریز ایران در مقابله با اسرائیل عوامل ژئوپلیتیکی مهمی هستند که سیاست منطقهای ایران را در شرق مدیترانه توجیه میکنند؛ بنابراین میتوان گفت که قلمروسازی ژئوپلیتیکی ایران در شرق مدیترانه، امری واقعگرایانه و در راستای تأمین منافع ملی ایران است.
محمدباقر قالیباف؛ جواد اطاعت؛ حسین محمدی؛ زهرا موسوی
چکیده
بیش از شش دهه از عمر حاکمیت گفتمان توسعه در جهان گذشته است. در این مدت مفهوم توسعه با تحولات نظری و عملی همراه بوده است. ابتدا رشد اقتصادی محض مورد توجه بود و امکانات طبیعی و محیطزیست به عنوان ابزار تسهیلگر توسعه تلقی میشد. با گذشت زمان صاحبنظران توسعه دریافتند چه بسا، یک واحدسیاسی بتواند به توسعه دست یابد؛ اما به دلیل عدم توجه ...
بیشتر
بیش از شش دهه از عمر حاکمیت گفتمان توسعه در جهان گذشته است. در این مدت مفهوم توسعه با تحولات نظری و عملی همراه بوده است. ابتدا رشد اقتصادی محض مورد توجه بود و امکانات طبیعی و محیطزیست به عنوان ابزار تسهیلگر توسعه تلقی میشد. با گذشت زمان صاحبنظران توسعه دریافتند چه بسا، یک واحدسیاسی بتواند به توسعه دست یابد؛ اما به دلیل عدم توجه به جنبههای محیطزیستی، تداوم توسعه محل تردید جدی قرارگیرد. بدینترتیب، از دهه 1970، رویکردهای زیست محیطی به عنوان نقد دیدگاه رابطه بین محیط زیست و توسعه که در تئوریهای رشد و مدرنیزاسیون و همچنین رویکردهای نئولیبرالی غالب شده بود، ظهور کردند. با این نگاه بود که توسعه پایدار مبنای عمل قرار گرفت. توسعهای که علاوه بر رشد اقتصادی و توسعه در ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، استفاده بهینه از منابع و امکانات طبیعی و همچنین عدالت بین نسلی نیز درآن مورد توجه میباشد. با رهیافت فوق، این پژوهش درصدد پاسخگویی به این سوال است که اجرای برنامههای توسعه ملی چه تاثیری بر مشکلات محیطزیستی در حوضه آبریز دریاچه ارومیه داشته است؟ برای دستیابی به این منظور، از روش توصیفی- تحلیلی و جمع آوری دادهها و اطلاعات موجود به شیوه کتابخانهای-اسنادی استفاده شده است. بررسی رابطه دیدگاههای حاکم بر توسعه در ایران و مشکلات محیطزیستی دریاچه ارومیه، این پژوهش را به این نتیجه رهنمون ساخت که ناپایداری محیط زیستی دریاچه ارومیه بطور عمده تحت تاثیر برنامههای توسعه ملی بوده است.