جغرافیای سیاسی
بهادر زارعی؛ محمدعلی کیانی
چکیده
توسعه و ابعاد آن یکی از موضوعاتی است که جغرافیدانان سیاسی کم و بیش به آن پرداخته اند. مرکز ثقل توسعه در جغرافیای سیاسی از بعد ملی تمرکززدایی حکومت مرکزی و انتقال مسئولیت های آن به حکومت های محلی مستقر در استان ها و ایالت و تحقق توسعه توسط نهادهای محلی است. جغرافیدانان سیاسی در سال های اخیر به بعد بین المللی توسعه و توسعه نیافتگی کشورهای ...
بیشتر
توسعه و ابعاد آن یکی از موضوعاتی است که جغرافیدانان سیاسی کم و بیش به آن پرداخته اند. مرکز ثقل توسعه در جغرافیای سیاسی از بعد ملی تمرکززدایی حکومت مرکزی و انتقال مسئولیت های آن به حکومت های محلی مستقر در استان ها و ایالت و تحقق توسعه توسط نهادهای محلی است. جغرافیدانان سیاسی در سال های اخیر به بعد بین المللی توسعه و توسعه نیافتگی کشورهای ناشی از آن نیز پرداخته اند. هدف پژوهش بررسی و ارائه آراء و نظرات جغرافیدانان سیاسی در خصوص موضوع توسعه و ابعاد آن است. روش پژوهش تحلیلی – توصیفی و استفاده از منابع و متون معتبر خارجی و داخلی پیرامون موضوع توسعه از منظر جغرافیدانان سیاسی است. یافته های پژوهش نشان می دهد که جغرافیدانان سیاسی کم و بیش یکی از موضوعاتی که در پژوهش های خود به آن پرداخته اند توسعه ملی، محلی و بین المللی بوده که متأثر از نظریه های نوسازی و وابستگی در علوم اجتماعی است. از آن جا که توسعه و اشکال آن فضای سرزمینی، اجتماعی و اقتصادی کشورها و نواحی درونی آنها را دست خوش تغییر می سازد، ضرورت مطالعه از منظر جغرافیای سیاسی اجتناب ناپذیر به نظر می رسد. امروز ضروری است حکومت مرکزی تحقق توسعه بویژه توسعه پایدار را به حکومت های محلی واگذار و خود نقش بسترساز، خط مشی گذار، ارائه دهنده راهبرد و ناظر در امر توسعه در قلمرو جغرافیای سیاسی کشورها را بر عهده بگیرد. واژگان کلیدی: جغرافیای سیاسی، توسعه، نظریه نوسازی و وابستگی، توسعه پایدار
محمدباقر قالیباف؛ جواد اطاعت؛ حسین محمدی؛ زهرا موسوی
چکیده
بیش از شش دهه از عمر حاکمیت گفتمان توسعه در جهان گذشته است. در این مدت مفهوم توسعه با تحولات نظری و عملی همراه بوده است. ابتدا رشد اقتصادی محض مورد توجه بود و امکانات طبیعی و محیطزیست به عنوان ابزار تسهیلگر توسعه تلقی میشد. با گذشت زمان صاحبنظران توسعه دریافتند چه بسا، یک واحدسیاسی بتواند به توسعه دست یابد؛ اما به دلیل عدم توجه ...
بیشتر
بیش از شش دهه از عمر حاکمیت گفتمان توسعه در جهان گذشته است. در این مدت مفهوم توسعه با تحولات نظری و عملی همراه بوده است. ابتدا رشد اقتصادی محض مورد توجه بود و امکانات طبیعی و محیطزیست به عنوان ابزار تسهیلگر توسعه تلقی میشد. با گذشت زمان صاحبنظران توسعه دریافتند چه بسا، یک واحدسیاسی بتواند به توسعه دست یابد؛ اما به دلیل عدم توجه به جنبههای محیطزیستی، تداوم توسعه محل تردید جدی قرارگیرد. بدینترتیب، از دهه 1970، رویکردهای زیست محیطی به عنوان نقد دیدگاه رابطه بین محیط زیست و توسعه که در تئوریهای رشد و مدرنیزاسیون و همچنین رویکردهای نئولیبرالی غالب شده بود، ظهور کردند. با این نگاه بود که توسعه پایدار مبنای عمل قرار گرفت. توسعهای که علاوه بر رشد اقتصادی و توسعه در ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، استفاده بهینه از منابع و امکانات طبیعی و همچنین عدالت بین نسلی نیز درآن مورد توجه میباشد. با رهیافت فوق، این پژوهش درصدد پاسخگویی به این سوال است که اجرای برنامههای توسعه ملی چه تاثیری بر مشکلات محیطزیستی در حوضه آبریز دریاچه ارومیه داشته است؟ برای دستیابی به این منظور، از روش توصیفی- تحلیلی و جمع آوری دادهها و اطلاعات موجود به شیوه کتابخانهای-اسنادی استفاده شده است. بررسی رابطه دیدگاههای حاکم بر توسعه در ایران و مشکلات محیطزیستی دریاچه ارومیه، این پژوهش را به این نتیجه رهنمون ساخت که ناپایداری محیط زیستی دریاچه ارومیه بطور عمده تحت تاثیر برنامههای توسعه ملی بوده است.