اسماعیل علمدار؛ محمد رضا حافظ نیا؛ زهرا احمدی پور؛ سیروس احمدی نوحدانی
چکیده
یکی از مهمترین و در عین حال نظاممندترین ارتباطات در عصر کنونی ارتباط کشورها در حوزه خارجی است. این ارتباط به اندازه و میزانی در جهان کنونی اهمیت دارد که طرح ریزی و اجرای سیاست و روابط خارجی مبتنی بر منافع ملی جزو مهمترین وظایف دولتها به شمار میرود. در همین راستا یکی از مفاهیم اساسی دانش ژئوپلیتیک، مفهوم علایق ...
بیشتر
یکی از مهمترین و در عین حال نظاممندترین ارتباطات در عصر کنونی ارتباط کشورها در حوزه خارجی است. این ارتباط به اندازه و میزانی در جهان کنونی اهمیت دارد که طرح ریزی و اجرای سیاست و روابط خارجی مبتنی بر منافع ملی جزو مهمترین وظایف دولتها به شمار میرود. در همین راستا یکی از مفاهیم اساسی دانش ژئوپلیتیک، مفهوم علایق ژئوپلیتیک است که در ژئوپلیتیک و روابط بینالملل جایگاه ویژهای را دارد. علایق ژئوپلیتیک جزء لاینفک منافع ملی هر دولت سرزمینی قلمداد میشود. لذا با شناسایی مولفههای تاثیرگذار این مفهوم و میزان اثرگذاری آنها میتوان روابط خارجی بین کشورها را دقیقتر تجزیه و تحلیل کرد. این پژوهش از نظر ماهیت و روش توصیفی و از نظر هدف، کاربردی است. جمع آوری دادهها از طریق مطالعات کتابخانهای و میدانی صورت گرفتهاست. روایی پرسشنامه را با CVR و پایایی آن را براساس آلفای کرونباخ و تجزیه و تحلیل دادهها از روش آزمون T- Test و برای اولویتبندی مولفهها از آزمون فریدمن نیز بهره گرفته شده است. به منظور بررسی دقیق علایق ژئوپلیتیک کشورها در روابط خارجی، این علایق در 8 مولفهی: سیاسی،جغرافیایی، ژئواکونومیکی، ژئوکالچری، ژئواستراتژیکی، اکولوژیکی، فضای مجازی و علمی- تکنولوژیکی تقسیم بندی شده است. یافتههای تحقیق نشان داد بررسی متغیرهای مولفههای علائق ژئوپلتیکی در روابط خارجی با کشورها موید آن است که از دیدگاه پاسخگویان کلیه متغییرها با کسب میانگین نمرات بیش از 3 دارای مطلوبیت میباشند. همچنین در آزمون فرضیه متغیرهای مولفههای هشتگانه تایید شدند. نتایج تحقیق نشان میدهد که مولفههای جغرافیایی در رتبه اول و مولفههای علمی- تکنولوژیکی و ژئواکونومیکی در رتبههای بعدی جای دارند.از سویی دیگر مولفههای ژئوکالچری و اکولوژیکی در رتبههای آخر قرار دارند. این مساله حاکی از آن است که ارزش و عوامل جغرافیایی و سرزمینی در صدر علایق کشورها در روابط خارجی میباشد.
ابوالفضل کاوندی کاتب؛ محمدرضا حافظ نیا؛ حاتم قادری؛ غلامحسین غلامحسین زاده
چکیده
مدیریت سیاسی فضا، مطالعه روشهای چگونگی اداره، کنترل، نظارت و پیگیری در فضای جغرافیایی است. اداره سیاسی فضای جغرافیایی (در مقیاسهای متفاوت) به منظور دستیابی به اهداف مورد نظر با دیدگاه راهبردی و با در نظر گرفتن محدودیتهای طبیعی، انسانی و اقتصادی در فضاهای جغرافیایی است. مدیریت سیاسی فضای ملی یا کشورداری، یکی از سطوح آن است که ...
بیشتر
مدیریت سیاسی فضا، مطالعه روشهای چگونگی اداره، کنترل، نظارت و پیگیری در فضای جغرافیایی است. اداره سیاسی فضای جغرافیایی (در مقیاسهای متفاوت) به منظور دستیابی به اهداف مورد نظر با دیدگاه راهبردی و با در نظر گرفتن محدودیتهای طبیعی، انسانی و اقتصادی در فضاهای جغرافیایی است. مدیریت سیاسی فضای ملی یا کشورداری، یکی از سطوح آن است که در این مقاله مورد بررسی قرار میگیرد. اساساً هر حکومت برای اداره کردن و خدمت رساندن به ملت ایجاد شده و برآوردن نیازهای جمعی بر دوش آنها است. بنابراین کارایی بالای حکومتها در همه نظریههای سیاسی نمود دارد. هدف این پژوهش، بررسی تطبیقی شاخصها و وظایف مدیریت سیاسی فضای ملی از دیدگاه نظریههای مختلف در علوم انسانی و ارائه مدلی جدید است. روش به کار رفته توصیفی- تحلیلی است که در پایان، شاخصها و وظایف کارکردی نظام سیاسی (کشور) در قالب شش شاخص اصلی شامل اهداف حیاتی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و جغرافیایی قرار میگیرند. برای هر یک از شاخصها، زیرمجموعههایی تعریف شده و در داخل مدلی به نام حلقهای معرفی میشوند. شاخصها با توجه به نظریههای مدیریت سیاسی فضای ملی و کارکردی حکومت و نیز نقد آنها ترسیم شدهاند. مدل حلقهای، ترسیم اولویتها، استراتژیها و اهداف مدیریت سیاسی کشور است. به این ترتیب که در حلقه نخست اهداف حیاتی قرار میگیرند که با توجه به اولویتها، نیازهای جاری و یا پایدار جامعه قابل تعیین هستند. سپس با توجه به اولویتها، حلقهها از a تا بینهایت، ترسیم میشوند. برای نگاه سیستمی به اولویتها، شعاعی بودن ویژگی دیگر مدل است تا بتوان همه اهداف کشور و جامعه را پوشش داد. هر قدر اهداف در دایرههای مرکزیتری قرار گیرند، از اهمیت بیشتری برخوردار خواهند بود. همچنین با توجه به شرایط زمانی و مکانی ممکن است اولویتها تغییر مکان دهند و از مرکز به بینهایت و یا از بینهایت به مرکز جابهجا شوند. میزان موفقیت هر کشوری انجام همه اهداف اساسی به نحوه شایسته است.
محمدباقر قالیباف؛ محمدهادی پوینده؛ مصیب قره بیگی
چکیده
State، بهواسطه حضور همزمان در دو حوزه معرفتشناختی و علمی جداگانه به نام علوم سیاسی و جغرافیای سیاسی، دارای معنا، کارکرد، ماهیت و معادل چندگانهای شده است؛ بهگونهای که نوعی آشفتگی و عدم اجماع، بهویژه در میان جغرافیدانان سیاسی را سبب گردیده است. بر طبق متون مختلف State مفهومی انتزاعی است که با مجموعهای از مفاهیم، ارزشها و اندیشهها ...
بیشتر
State، بهواسطه حضور همزمان در دو حوزه معرفتشناختی و علمی جداگانه به نام علوم سیاسی و جغرافیای سیاسی، دارای معنا، کارکرد، ماهیت و معادل چندگانهای شده است؛ بهگونهای که نوعی آشفتگی و عدم اجماع، بهویژه در میان جغرافیدانان سیاسی را سبب گردیده است. بر طبق متون مختلف State مفهومی انتزاعی است که با مجموعهای از مفاهیم، ارزشها و اندیشهها در خصوص مسائل انسانی و فضایی درهمآمیخته است. بر این اساس، پژوهش حاضر با روش فراتحلیل، کوشیده تا ابعاد فلسفی-فضایی واژه State را واکاوی کند و به این پرسش پاسخ دهد که: چرا این واژه، معادلها و معانی مختلف و گهگاه متضادی (بهویژه در حوزه علوم سیاسی و جغرافیای سیاسی ایران) به خود میگیرد. یافتههای پژوهش نشان میدهد به نظر میرسد که دخیل شدن عناصر و سازههای جغرافیایی و فضایی، همچون «کشور»، «ملت» و «حکومت» راه را برای تکثّر معنا و چندگانگی مفهومی آن هموار کرده است؛ بهگونهای که آن دسته از معناها و مفاهیم برآمده از State به واقعیت نزدیکتر هستند که علاوه بر دیدگاه ساختار- عاملیتیِ State دیدگاه «فضایی» و «کُلنگرانه جغرافیا» را دخالت دهند و توجه به همین امر است که دلیل تعدد معانی این مفهوم را روشن میسازد. بر این اساس، State برای بروز و ظهور عینی خود در وضعیتهای مختلف در قالب یکی از عناصر مادی تشکیل دهنده خود، یعنی سرزمین (کشور)، مردم (ملت) و حکومت متجلی میشود و علت تعدد معانی State نیز همین امر است.